ریشههای بحران سوریه در گفتوگو با علیرضا مجیدی- بخش نخست
چرا اسد درگیر جنگ داخلی شد؟
سیاسی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - تهران- ایرناپلاس- بحران هشت سال گذشته سوریه، از جمله پیچیدهترین پروندههای سیاسی- امنیتی در روابط بینالملل بهشمار میرود. زمینههای بروز بحران، علل بهوجود آورنده آن، کرونولوژی وقایع مرتبط، جریانشناسی گروههای سیاسی و آینده احتمالی این بحران از جمله مسائلی است که ایرناپلاس با
تبسم مهر - تهران- ایرناپلاس- بحران هشت سال گذشته سوریه، از جمله پیچیدهترین پروندههای سیاسی- امنیتی در روابط بینالملل بهشمار میرود. زمینههای بروز بحران، علل بهوجود آورنده آن، کرونولوژی وقایع مرتبط، جریانشناسی گروههای سیاسی و آینده احتمالی این بحران از جمله مسائلی است که ایرناپلاس با
بهار دمشق
ایرناپلاس: در سال 2005 واقعهای داریم در سوریه تحت عنوان بهار دمشق. بعضی از تحلیلگران این واقعه را یک نقطه عطف در مناسبات ایران، محور مقاومت و سوریه میدانند. مسائلی که در سال 2005 بهعنوان بهار دمشق در سوریه رخ داد، چه نسبتی با مسائلی که امروز در سوریه مشاهده میکنیم، پیدا میکند؟ بهخصوص بحران امروز سوریه و مسأله محور مقاومت.
مجیدی: دو مقطع داریم که معروف به بهار دمشق هستند؛ مقطع اول زمانی است که حافظ اسد کنار رفت، یعنی جولای 2000 و اوایل 2001 که حدوداً هشت ماه طول کشید. در آن مقطع رئیسجمهوری جدید سوریه بنا بر نظری که در آن ایام داشت، یک مقدار به توسعهگرایی تمایل داشت. هدفش این بود که فضای سیاسی را مقداری باز کند تا سرمایه جذب کند. اما بهسرعت این موضوع سرکوب شد، وقتی سرکوب شد یک اصطلاحی که در سوریه از قبل مطرح بود، آن زمان وارد بحث اندیشکدهها شد. منظورم اندیشکدههایی مثل هاپکینز است. اصطلاحی دارند به نام «حرس القدیم» یعنی سپاه محافظ قدیم. «محافظهکاران»، ترجمهای با تسامح از این عبارت است. اینها سران دوران حافظ اسد بودند و یک نگاه کلاسیک بعثی داشتند.
در مورد مقاومت پرسیدید. یک نکتهای را عرض کنم. این حرسالقدیم که هنوز هم در دمشق هستند و قدرت دارند، خیلی هم با محور مقاومت همدل نیستند. یعنی از ابتدای تأسیس حزبالله همچنان که در برخی تاریخنگاریها گفته شده است، مثلاً نماینده فعلی حزبالله در پارلمان لبنان که تاریخچه لبنان را کتاب کرده است، در آن تصریح کرده است که آن بخش از نظام سوریه که اتفاقاً همان بخشی بودند که مسئولیت مرتبط با لبنان را هم برعهده داشتند، از کسانی بودند که به حزبالله بدبین بودند. اینها قائل بودند که ما با تعامل از یک طرف با فرانسه و از یک طرف با عربستان سعودی میتوانیم مسأله را به طریقی حل کنیم. چه مسئلهای؟ مسئلهای که هم اسرائیل را به رسمیت نشناسند و هم در قدرت بمانند.
اما سال 2005 مقطعی است که یکی از سران حرسالقدیم رسماً از نظام جدا شده است و نیز پرونده ترور رفیق حریری مطرح میشود. آنچه را در مورد حرس القدیم در پرانتز گفتم با یک نکته تکمیل کنم: فعالان حزبالله میگویند در آن زمان ما در حکومت سوریه دو لایه داشتیم که یک لایه حرسالقدیم بود و آن توصیفاتی که عرض شد و یک لایه دفتر ریاست جمهوری بود که قائل به موازنه بین ایران و عربستان سعودی بود. از باب عملگرایی و از آن منظر با حزبالله همکاری میکرد. همانطور که با جناح المستقبل در لبنان همکاری میکرد. سال 2005 حرس القدیم تضعیف شد. چراکه دو تن از چهرههای اصلی آن از بین رفتند: یکی از آنها رسماً از نظام سوریه جدا شد و یکی دیگر در پرونده رفیق حریری به حاشیه رفت. در نتیجه رئیسجمهور سوریه تصمیم گرفت مقداری فضای سیاسی سوریه را باز کند. این دفعه دوم شاید هدفش این بود که با استفاده از اندکی گشایش در فضای سیاسی بتواند حرسالقدیم را تضعیف کند. نه اینکه واقعاً به دنبال توسعه سیاسی باشد.
در این مقطع ایران هم مشاورههایی داد و افرادی هستند که میتوانند بگویند در آن موقع چه توصیههایی داشتند. نهایتاً اتفاقی که افتاد این بود آن موضوع هم سریعاً جمع شد. علتش هم این بود که حکومت وقت سوریه ظرفیت کافی برای پذیرش تکثر نداشت. در نتیجه یک مقدار که فعالیت سیاسی شروع شد، سریع موضوع با بازداشت و فرار کردن و این جور مسائل جمع و جور شد تا جنگ 2006 اتفاق افتاد. سوریه شاهراه تأمین لجستیک حزبالله بوده و هست. دقت کنید که حرس القدیم در این دوره تضعیف شده و از اینجا حزبالله راحتتر از طریق دمشق تأمین میشود. جملهای از سید حسن نصرالله در این مقطع وجود دارد که میگوید ما نگران بودیم وقتی بشار اسد بیاید شرایط ما سختتر شود. اما میبینیم نسبت به سابق راحتتر شد. موضوع هم ناشی از اختلافی است که بشار با حرس القدیم در این مقطع داشت. تأمین لجستیک حزبالله عاملی بود تا در جنگ 33 روزه، حزبالله در برابر اسرائیل بهخوبی مقاومت کند.
اوج اقبال به حزبالله چه زمینهای داشت؟
همان ایام صحبتش بود که اسرائیل در ادامه عملیات در جنوب لبنان وارد سوریه هم بشود. در اخبار آن زمان داریم که رئیسجمهور وقت ایران با رئیسجمهور وقت سوریه تماس داشت و در آن تماس گفت که خط قرمز ما این است که عملیاتی در سوریه رخ دهد.
به تعبیر بنده معنایش این بود که ایران هم وارد جنگ میشود. به هر ترتیب جنگ 33 روزه خاتمه یافت. در این مقطع تا 2008 در جهان عرب بهصورت عام و در سوریه بهصورت خاص شاهد اوج اقبال به حزبالله هستیم. در نتیجه حزبالله در سوریه پایگاههای اختصاصی خود را دایر کرد. البته منظور از پایگاه، پادگان نظامی نیست. منظور این است که جمعی از هواداران حزبالله در فلان منطقه سوریه حضور یافتند و دفتری تحت عنوان هواداران حزبالله تأسیس کردند. به این ترتیب حزبالله در سوریه حضور پیدا کرد. حماس هم از قبل در سوریه بود. از 2008 مذاکراتی شد از طرف جریانات ضد مقاومت که در ازای خروج کامل حماس و حزبالله از سوریه امتیازاتی داده شود. این مذاکرات ادامه پیدا کرد که موضوع بحث ما هم نیست.
میرسیم به سال 2011، من اشاره کردم که نظام سوریه ظرفیت فضای باز سیاسی را نداشت. فکر میکنم در 2011 شروع اعتراضات واقعاً غافلگیرانه بود. نهفقط برای نظام سوریه بلکه برای همه. علتش را هم باید در فضای آن روزهای جهان عرب دید.
ریشه اختلاف اسد با حرسالقدیم
ایرناپلاس: قبل از اینکه به بحران سوریه برسیم، اشاره کردید که بشار اسد با حرس القدیم مشکل داشته است. این تنازع که بین اینها وجود داشت از چه ریشه فکری برمیآمد؟ جنگ قدرت بود؟ افتراق ایدئولوژیک بود؟ یا مسائل دیگری بوده است؟
مجیدی: در سه لایه میشود مطرح کرد؛ اول نگرش کلی یا افتراق ایدئولوژیک را با تسامح بگوییم. یک نگرش، نگرش الگوی حکومتداری حافظ اسد بود. یعنی همانی که اجرا شد که یک نگاه بعثی کلاسیک است. یک نگاه، نگاهی بود که قائل به توسعه بود. البته منظور توسعه سیاسی نیست بلکه توسعه اقتصادی و فربه شدن طبقه متوسط است. اتفاقی که باعث شد بشار بماند. حالا این خودش بحثی است که باید در جای خود بررسی شود. بالاخره اقتصاد سوریه از سال 2001 تفاوت محسوسی پیدا کرد که آمارها و شاخصها این را نشان میدهد. این از نگاه حرس القدیم خطرناک بود. منظورشان هم خطر نفوذ بود. یعنی ادبیاتی که گاهی در جاهای دیگر هم میشنویم و مقصودش استحاله و نفوذ بهواسطه توسعه اقتصادی است. این ادبیات، ادبیاتی است که حرسالقدیم هم دارد. دومین تفاوت اینها خاستگاه اجتماعی است. خاستگاه اجتماعی را اینطور باید فهمید: خاستگاه سران بعث بهطور خاص از دوره حافظ اسد افرادی هستند که در ادبیات جامعهشناسی عرب به ایشان میگویند «ریفی». یعنی از حاشیه شهرها برآمدهاند. روستایی و حاشیه شهری بودند. در حالی که بشار تحصیلکرده فرانسه بود و خاستگاهش، خاستگاهی بود که اصطلاحاً به آن میگویند تکنوکراسی. این هم موضوع مهمی است. تکنوکرات به معنای مدافع توسعه سیاسی منظورم نیست. شاید با فرهنگ سیاسی داخل بخواهیم بگوییم لازم باشد به 20 سال قبل برگردیم تا اصطلاح تکنوکرات را کمی فهم کنیم. نکته سوم هم این است که بشار بالاخره جوانی بود که در رأس قرار گرفت و قابلمقایسه با نسل قبل خودش نیست. سابقهاش با چهرههایی که مدعیاند 40 سال نظامی هستم و سابقه حضور در جنگ با اسرائیل را دارم، کاملاً متفاوت است. این خیلی برای آدمهایی که دهها سال در قدرت بودند سخت میآمد. پذیرش یک آدم جدید که آمده تا مناسبات مخصوصاً اقتصادی را به هم بزند سخت است.
بحران 2011 سوریه همه را غافلگیر کرد
ایرناپلاس: به نظر شما، این افتراقی که بین به اصطلاح گارد قدیم و گارد جدید در سوریه مورد اشاره قرار دادید، در بحران 2011 چقدر مؤثر بود؟ بحران 2011 را فارغ از آن مسائلی که در خصوص کلیت جهان عرب وجود داشته است میدانید؟ شروع بحران سوریه، آیا ناشی از شکاف گارد قدیم و گارد جدید بوده است؟
مجیدی: خیر. معتقدم در شروع بحران همه غافلگیر شدند. میدانید در بحران سوریه چگونه تظاهرات فراگیر شد! در فضای بهار عربی و بیداری اسلامی آن سالها، تمام کشورهای عربی خیزش داشتند. به امید اینکه دیکتاتوریهایشان سقوط کند. توصیف آن فضا شاید الان سخت باشد. باید آن را در همان زمان درک کرد. واقعاً این امید در همه ایجاد شده بود. در آن فضا بچه مدرسهایها در یکی از شهرهای جنوب سوریه یعنی «درعا»، بر دیوار یک سری شعارهایی نوشتند که در پاسخ به این دیوارنوشتهها، ارتش ریخت و همه آنها را بازداشت کرد. «وجها» یعنی بزرگان و شخصیتهای موجه شهر میروند سراغ آن نهاد مربوطه و آن چفیهای که روی سرشان است را میگذارند روی زمین. برای تقریب ذهن ما، مثل این است که بگوییم طرف خم شود مقابل مقام مسئول. یا بنشیند در برابرش و زانو بزند و با آن حال التماس کند که بچههای مدرسه را آزاد کنید. جوابهایی که شنیدند طغیانهای اولیه را کلید زد.
واقعیت این است که از آدمهای دخیل بارها شنیدم. اتفاقنظر وجود دارد که معترضان و دولت با هم غافلگیر شدند و با یک صحنهای مواجه شدند که بخشی از اهالی جنوب سوریه خشمشان را بیرون ریختند. شعار «الموت و لامذله» را دادند. یعنی میمیریم ولی این ذلت را تحمل نمیکنیم. قبلش زمینههای بحران در سوریه هم از لحاظ سیاسی وجود داشت هم از لحاظ اقتصادی و هم از طرف دیگر در فضای سالهای بهار عربی اعتراضات پراکندهای حتی در شهر دمشق صورت گرفته بود. ولی یک دفعه جمعیتی بیرون ریختند و خیزشی شد و تبدیل به یک شورش تمامعیار شد. البته این بسته به نظر ما هم هست که بگوییم شورش یا قیام. به هر ترتیب یک خیزش خیابانی شروع شد. تمام رفتارهای بعدی چه از جانب دمشق و چه از جانب کشورهای خارجی به بعد از این اتفاق بازمیگردد. یعنی دیدند سوریه شلوغ شد پس باید کاری کرد.
زمینههای بحران سوریه
ایرناپلاس: در صحبتهایتان به زمینههای بحران که اشاره کردید، کدام یک از این زمینهها را مؤثرتر در شروع و تشدید بحران میدانید؟
مجیدی: شروع بحران زمینه سیاسی داشته است. واقعاً هم زمینه سیاسی بود. علتش هم این بود که مشارکت سیاسی در سوریه فارغ از آمارهای انتخاباتی که شاید چندان قابلاعتنا هم نباشد بالا نبود. آنچه در سطح جامعه وجود داشته است یک نظام تکحزبی بوده است. در فرهنگ سیاسی فارسی اصطلاحی به نام «همسانگرایی» داریم که دقیقاً بر ایدئولوژی بعثی سوریه قابل تطبیق است. این همسانگرایی ابزارش هم در دوره قدیم بهوجود آمد نه در دوره بشار. البته در دوره بشار هم تداوم نسبی داشته است و ابزارش هم سرکوب بوده است. طبعاً وقتی خیزش رخ میدهد مهارش هم سخت است. مثل آتشفشانی که اول جمع میشود و بعد بیرون میریزد. فاکتور سیاسی در شروع بحران خیلی مهم بود، اما این نیست که به سیاست محدود شود. فاکتور فرهنگی بوده و فاکتور اقتصادی هم بوده است. اولین شهرهایی که در آن اعتراض شد شهرهایی هستند که از قافله توسعه اقتصادی در دوره بشار اسد عقب ماندند.
ایرناپلاس: در این دوره، کردها وضعشان از همه بدتر نبوده است؟
مجیدی: کردها هم البته در اعتراضات بودند مثل اعتراضات استان قامشلی و حسکه. ولی اتفاقاً در آن ایام مطالبات کردی رنگی داشتند. شهری مثل بانیاس که اکثرشان سنی هستند و در غرب سوریه یعنی در استان لاذقیه، از آنجا هم تظاهرات وسیعی شروع شد. اعتراضات در دمشق در حاشیه شهر بود. در حلب اعتراضات از کجا شروع شد؟ از شمال استان. یک عدهای از مارع آمدند، یک عدهای هم از باب. اولین جاهایی که در حلب شروع به اعتراض کردند دقیقاً از مناطق حاشیهنشین بود. میخواهم بگویم که فاکتور اقتصادی هم بوده است؛ ولی عامل مؤثرتر، سیاسی بوده است. کما اینکه در ادامه هم کشورهای خارجی که وارد شدند از منظر سیاسی بود.
چرا بحران سوریه به سمت خشونت رفت؟
حالا برسیم به آنجایی که به اصطلاح میگویند شروع بحران که در واقع به خشونت گرایید. دو ایده در خصوص تشدید خشونت وجود دارد؛ عدهای میگویند تسلیح خارجی باعث شد این خشونت به انقلاب سوریه تزریق شود و از فاز نافرمانی و زور خیابانی مردم به جنگ داخلی برسد. یک ایده این است که خود نظام سوریه استقبال کرد از اینکه بین معارضین مسلح یعنی معارضین میانهرو و گروههای سلفی یا تکفیری، در واقع دست بالا را گروههای خشونتگرای سلفی-تکفیری بگیرند تا سرکوبشان هم موجهتر باشد. بین این دو ایده هیچ قیاس روشنی نمیشود شکل داد.
ایرناپلاس: شما فکر میکنید کدام یک از این دو اتفاق باعث شد که انقلاب سوریه به سمت خشونت برود؟
مجیدی: من فکر میکنم هر دو عامل دخیل بوده است.
گفتوگو از سید محمدجواد حسینی
انتهای پیام /*