یادداشتی از مرتضی ثبوت؛
نقدی بر نظریه عقلانیت و معنویت مصطفی ملکیان
دینی و مذهبی
بزرگنمایی:
تبسم مهر - خلا ناشی از نبود معنویت دینی در غرب باعث شد در جهت دست یابی به معنویتی سکولار تلاش هایی صورت گیرد. به این ترتیب خصوصا با گسترش فلسفههای اگزیستانسیالیستی تلاش شد این کمبود جبران شود.
تبسم مهر - خلا ناشی از نبود معنویت دینی در غرب باعث شد در جهت دست یابی به معنویتی سکولار تلاش هایی صورت گیرد. به این ترتیب خصوصا با گسترش فلسفههای اگزیستانسیالیستی تلاش شد این کمبود جبران شود.
به گزارش خبرنگار مهر ، متن زیر یادداشتی از مرتضی ثبوت در مورد نقد نظریه عقلانیت و معنویت مصطفی ملکیان است که در ادامه میخوانید؛
موضوع این یادداشت نقد و بررسی نظریه جناب مصطفی ملکیان با عنوان عقلانیت و معنویت میباشد. قبل از ورود به بحث اصلی جهت آشنائی با آقای ملکیان و نظریه او به اختصار توضیحاتی در این زمینه بیان میشود.
آقای ملکیان از چهرههای شاخص روشنفکری دینی بوده که به گفته خودش تا سال 1379 جزو این جریان شمرده میشده. ایشان پس از گذراندن تحصیلات آکادمیک در زمینههای علمی به تحصیل در رشته فلسفه پرداخته و پس از آن نیز سالها مشغول به تحصیلات حوزوی بوده و سپس مدتها به تدریس مباحث فلسفی در حوزه پرداخته است.
ملکیان در مصاحبه با مجله مهر نامه(شماره 32 آذر 92) تحولات فکری خود را در 5 مرحله، به این شرح ذکر کرد که چگونه از مراحل بنیادگرایی، سنتگرایی، تجددگرایی و اگزیستانسیالیسم عبور کرد و به نظریه عقلانیت و معنویت رسید. از سال 79 به بعد طی مقالات و سخنرانیها در اطراف نظریه خود پرداخت تا در نهایت در سال 89 در یک سخنرانی چهارچوب و ویژگیهای این نظریه را با عنوان پروژه عقلانیت و معنویت ارائه کرد.
وی پروژه خود را برخاسته از متن روشنفکری دینی میداند ولی در عین حال آنرا کاملا متفاوت با آنچه چهرههای شاخص این جریان ارائه میکنند میداند.
او نظریه خود را با بحث درباره چگونگی رسیدن به زندگی آرمانی آغاز کرده و ویژگیهای این زندگی را در سه چیز خلاصه میکند. 1- زندگی خوشی باشد 2- زندگی خوبی باشد 3- زندگی ارزشمندی باشد. (در بخش نقد نظریه این موارد بیشتر توضیح داده میشود)
ملکیان میگوید جریانات مختلف روشنفکری هرکدام راه خود را برای وصول به این اهداف ارائه میکنند. مثلا دینداران سنتی پیروی از دین سنتی را توصیه میکنند. روشنفکران دینی نیز معتقد به پیروی از دینداری متجددانه هستند. اما راه پیشنهادی ملکیان برای رسیدن به زندگی آرمانی، پیروی از عقلانیت و معنویت است. البته تاکید میکند که عقلانیت و معنویت هم هدف نیست، بلکه همه چیز باید در استخدام انسان، برای کاستن از درد و رنجهایش باشد.
او منظور خود را از عقلانیت و معنویت این طور بیان میکند:
عقلانیت شامل سه بخش است. عقلانیت نظری- عقلانیت عملی- عقلانیت گفتاری.
عقلانیت نظری یعنی اینکه پای بندی مان به یک عقیده با میزان شواهد و دلائلی که آن عقیده را تایید میکند، متناسب باشد. او منابع این عقلانیت را 6 چیز میداند: -1حواس 2- درون نگری(آگاهی انسان به حالات نفسانی خویش مثل غم، شادی، ترس،...و غیره) 3-حافظه 4- شهادت (گواهی دیگران) 5- شهود(اینکه انسان در مورد قضیه ای هرچه تفکر کند نتواند آن را تصدیق نکند) 6- استدلال یا عقل.
5 منبع اول مواد خامی را فراهم میکنند تا منبع ششم با تحلیل و ترکیب آنها به آگاهیهای جدید برسد.
عقلانیت عملی نیز به معنای متناسب ساختن وسائل با اهداف است. عقلانیت گفتاری یعنی سخن ما برای بیان مافی الضمیر باید از ابهام و ایهام و غموض خالی باشد.
اما معنویت از نظر ملکیان به معنای پذیرش 3 گزاره زیر است:
1-جهان منحصر در حوزه قوانین فیزیک و شیمی و زیست شناسی نیست(جنبه وجود شناسانه)
2- جهان منحصر به آنچه عقول ما ادراک میکند نیست و اموری در عالم هست که به فهم ما در نمیآید (جنبه معرفت شناسانه)
3-باور به اینکه روان من روان مطلوب نیست و ما باید برای رسیدن به روان مطلوب تلاش کنیم. تلاش برای بهتر شدن در 3 ساحت درونی: باورها- عواطف و احساسات- اراده و خواستههای بهتر در درون خود و رسیدن به رضایت باطنی از این تلاش(جنبه روانشناختی).
یکی از وجوه مهم نظریه آقای ملکیان تقابل آن با باورهای دینی است. ایشان در گفته هایش بارها تاکید میکند که مقوم دینداری تعبد است و لذا در تقابل ذاتی با عقلانیت است و به همین دلیل روشنفکری دینی را مفهومی پارادوکسیکال میداند. در حالی که در گذشته در مقاله تدین تعقلی سازگاری قرائتی از دین با عقلانیت را مورد تاکید قرار میدهد.
مطالب فوق از مقالات و سخنرانیهای ایشان که در طول بیش از 10 سال مطرح شده استخراج شده مهمترین آنها عباتند از:
سخنرانی عقلانیت و معنویت بعد از 10 سال که در سال 89 ایراد شده
مصاحبه با ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت در اردیبهشت 93
سخنرانی با عنوان آشتی پذیری یا آشتی ناپذیری عقلانیت و معنویت در بهمن 95
مقالات دیگر که از ذکر نام آنها صرف نظر میشود.
آنچه که بیان شد استخوان بندی اصلی نظریه آقای ملکیان، عقلانیت و معنویت است که تلاش شد با اختصار و در عین حال با حفظ امانت و دقت ارائه شود. حال بپردازیم به نقد نظریه. قبل از ورود در نقد تاکید میشود که این مطلب صرفا جنبه نظری و علمی دارد و در یک نقد علمی به هیچ وجه شخصیت صاحب نظریه مورد نظر نیست و ایشان به عنوان یک روشنفکر و فیلسوف که نظریاتش در حوزههای اخلاق و معرفت شناسی و روانشناسی مورد توجه و استفاده است از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند.
اکنون به نقد نظریه معنویت و عقلانیت میپردازیم.
مقدمتا اشاره ای به دلائل پیدایش معنویت غیر دینی داشته باشیم.
پس از متروکه شدن دین در دنیای مدرن، تا حدود 2 قرن به علت هیمنه علم تجربی و پیشرفتهای حاصل از آن تا اوایل قرن بیستم- انسان غربی چنان مست دستاوردها و موفقیتهای علوم بود که با وجود آن هیچ نیازی به دین و معنویت احساس نمیکرد. اما در قرن بیستم با وقول دو جنگ جهانی و پیامدهای خسارت بار آن به تدریج زیانهای تکیه یک سویه در عقلانیت محض و علوم تجربی حاصل از آن آشکار شد.
در نیمه دوم قرن بیستم به علت خلا ناشی از نبود معنویت دینی تلاش هایی در جهت دست یابی به معنویتی سکولار- که در عین تامین نیازهای معنوی انسان، فاقد جنبههای منفی سلطه دینی باشد، صورت گرفت. به این ترتیب خصوصا با گسترش فلسفههای اگزیستانسیالیستی از یک طرف و رجوع به مکاتب معنویت گرا در شرق و یا آمریکای لاتین تلاش شد تا به نحوی این کمبود جبران شود.
اما در ایران بعد از انقلاب به دلیل تاثیرات منفی ناشی از عملکردهای غلط حکومت-ناشی از ندانم کاریها ویا سوء نیت ها- که در عین حال به نام دین صورت میگرفت، باعث نوعی زدگی نسبت به باورهای دینی در میان بخشی از متفکرین شد. به علاوه گروهی از کسانی هم که نسبت به دین احساس تعهد و دلبستگی داشتند، احساس ناسازگاری در باورهای دینی با دستاوردهای علمی و فلسفی جدید، در صدد حل مشکل برآمدند. در نتیجه بعضی از این متفکرین از جمله آقای ملکیان برای رفع مشکل به نظریات فلسفی که در غرب در حوزه معنویت غیر دینی و سکولار مطرح شده بود، روی آوردند.
اولین نکته در مورد نظر ایشان درباره عقلانی نبودن باورهای دینی است. ایشان قوام و درونمایه باورهای دینی را تعبد میداند. یعنی اینکه متدینین باورهای خود را نه با دلائل عقلانی بلکه به صرف تبعیت از قول پیشوایان دینی و پیامبر، پذیرفته اند. درحالی که باید از ایشان سوال کرد که دلیل شما بر عقلانی نبودن باورهای دینی چیست؟ درست است که عامه متدینین شاید عقاید خود را به تقلید پذیرفته باشند، ولی عالمان و متفکران دینی از گذشته تا به حال همواره برای عقاید دینی دلائل و براهین خود را آورده اند که این استدلالات در منابع فلسفی و کلامی مسلمانان ثبت و ضبط شده است.
اما بپردازیم به نقد محتوای نظریه ایشان. اولین مطلب در مورد نظر ایشان درباب ویژگیهای زندگی آرمانی است. ایشان خوشی زندگی را در تامین بیشترین لذت و دفع رنجهای آن از خود میداند و خوبی زندگی را در اینکه انسان کمترین رنج را به دیگران برساند و بیشترین تلاش را در جهت کاهش درد و رنج آنها انجام دهد. اولین سوال این است که در مواردی که میان این دو هدف تعارضی پیش بیاید، کدام یک اولویت دارد و دلیل این ترجیح چیست. یعنی تامین خوشی زندگی اولویت دارد و یا خوبی آن؟ قاعدتا ایشان خواهند گفت که مقتضای زندگی معنوی این است که آسایش دیگران را بر خود مقدم بداریم. در استدلال بر این نظر احتمالا ایشان به شهودهای اخلاقی ارجاع میدهند، در حالی که برای کسی که عقلانی بودن این شهود برای او پذیرفته نیست، میتواند این مطلب یک ادعای بی دلیل و یا تعبدی محسوب شود.
اما نکته مهمتر درباره ویژگی سوم یعنی ارزشمندی زندگی است. شاید بتوان گفت که مبنای اصلی زندگی آرمانی، ارزشمندی آن باشد. ایشان میگوید ارزشمندی زندگی به این است که زندگی به زیستنش بیارزد. یعنی دلیل عقلی کافی برای اینکه ادامه زندگی به قطع آن ترجیح دارد، داشته باشیم. اما بحث از ارزشمندی زندگی در معنویت سکولار، عرصه اختلافات و منازعات فراوان است. ایشان خود از قول آلبر کامو فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی نقل میکند که گفته است «مهمترین مساله فلسفه خودکشی است و تا فلسفه به ما نگوید که چرا نباید خودکشی کنیم، به هیچ مساله ای پاسخ نداده است.»
مساله ارزشمندی زندگی به مساله معنای زندگی بازمی گردد و زندگی ارزشمند، زندگی معنادار است. ایشان علیرغم تاکیدی که بر ویژگی ارزشمندی زندگی میکند در نهایت هیچ توضیح قانع کننده ای برای اینکه ارزشمندی زندگی به چیست، نمیدهد و ملاکی برای آن مشخص نمیکند. البته با تامل در مجموع آراء و بیانات ایشان مشخص میشود که ایشان اصل و هدف غایی را از همه تلاشها و برنامههای انسان، کاهش رنج انسانها میداند. اما همانطور که دیدیم این مطلب محتوای ویژگی دوم زندگی آرمانی، یعنی خوبی زندگی است و نمیشود این دو ویژگی با هم یکی شود. به علاوه ایشان خود میگوید که دو ویژگی اول و دوم مشخص کننده چگونگی زنگی آرمانی هستند و ویژگی سوم بیانگر چرائی آن. لذا ماهیتا باید با هم متفاوت باشند.
بجز اینکه اصل اشکال همچنان به جای خود باقی میماند. یعنی اینکه چگونه میتوان اثبات کرد که ادامه زندگی و تحمل سختیهای آن، در هر حال، بهتر از خودکشی و رها شدن از این سختیها و رنجها است. باید توجه داشت که این سوال نسبت به کسی است که باوری به جهان و زندگی پس از مرگ ندارد و در نتیجه مرگ را پایان همه چیز و فنای مطلق انسان میداند. حال چرا باید عمری را در سختی بگذراند و سپس به فنا رود. چرا خود در اولین فرصت رشته حیات را قطع نکند تا هرچه زودتر از این رنجها خلاص شود.
اما در بخش دیگر نظریه، ایشان معنویت را پذیرش 3 گزاره درباره هستی و روان انسان میداند. در اینجا مجددا گزارههای مذکور را نقل کرده و به نقد و ارزیابی آنها میپردازیم.
معنویت از نظر ملکیان به معنای پذیرش 3 گزاره زیر است:
1-جهان منحصر در حوزه قوانین فیزیک و شیمی و زیست شناسی نیست(جنبه وجود شناسانه)
2- جهان منحصر به آنچه عقول ما ادراک میکند نیست و اموری در عالم هست که به فهم ما در نمیآید (جنبه معرفت شناسانه)
3-باور به اینکه روان من روان مطلوب نیست و ما باید برای رسیدن به روان مطلوب تلاش کنیم. تلاش برای بهتر شدن در 3 ساحت درونی: باورها- عواطف و احساسات- اراده و خواستههای بهتر در درون خود و رسیدن به رضایت باطنی از این تلاش(جنبه روانشناختی).
اولین ایراد در مورد این گزارهها تاکید بر جنبه سلبی آنها است.اگر قرار باشد با نگاه عقلانی خشک به مولفههای معنویت مورد نظر آقای ملکیان نگاه کنیم-همانطور که ایشان در مورد باورهای دینی برخورد میکنند- هر 3 مورد آنها تنها واجد وجهی سلبی هستند. به خصوص در مورد دو گزاره اول مفهوم آنها این است که ما نمیدانیم که غیر از جهان فیزکی و شیمیایی و زیستی حقایق دیگری هم وجود دارد یا نه. زیرا برای این ادعا که در جهان هستی حقایق دیگری هم وجود دارد هیچ مستند واستدلال عقلانی ای اقامه نشده است. یعنی منطقا تنها میتوان یک موضع ندانم انگار درباره وجوه دیگر هستی گرفت. بنابراین، این مطلب که ممکن است وجوه دیگری در این عالم باشد که معرفت ما به آن راهی ندارد، هیچ دردی از ما دوا نمیکند، چه رسد به آنکه ما بخواهیم این تلقی را به عنوان پایه ای برای معنویت گرایی قرار دهیم.
به همین ترتیب در مورد مولفه سوم که به تامل درباره نامطلوب بودن وضع موجود روان انسان پرداخته و حکم به تلاش برای بهتر ساختن آن در ساحات مختلفش میدهد. سوال این است که اولا با چه دلیل عقلانی به نامطلوب بودن وضع موجود روان رسیدید. ثانیا بر فرض قبول نامطلوب بودن آن چگونه و با چه روشی میخواهید برای بهتر شدن روان تلاش کنید. ثالثا معیار شما برای الگوی روان مطلوب چیست و چگونه به این الگو رسیده اید؟
این سوالات همه از آن جهت است که آقای ملکیان معنویت و عقلانیت را ملازم یکدیگر میداند و معتقد است دیدگاههای ایشان در حوزه معنویت کاملا توجیه عقلانی دارد. پس منطقا باید در مورد همه این سوالات مطرح شده پاسخی روشن و مستدل ارائه نمایند.
البته در این یادداشت بنا به اقتضای موقعیت و فرصت تنها به اصول و چهارچوبهای کلی نظریات جناب ملکیان پرداخته شد و با توجه به تنوع و گستردگی آراء ایشان چنانچه بنا ورود در جزئیات باشد نکات قابل نقد بسیاری را میتوان مورد بحث قرار داد.